دوستی تعریف میکرد که صبح یک زمستان سرد که برف سنگینی هم آمده بود مجبور شدم به بروجرد بروم… هوا هنوز روشن نشده بود که به پل خرم آباد رسیدم… وسط پل به ناگاه به موتوری که چراغ موتورش هم روشن نبود برخوردم
ادامه مطلب ...
بچه ای نزد شیوانا رفت(در تاریخ مشرق زمین شیوانا کشاورزی بود که او را استاد عشق و معرفت ودانایی می دانستند) و گفت : “مادرم قصد دارد برای راضی ساختن خدای معبد و به خاطر محبتی که به کاهن معبد دارد،خواهر کوچکم را قربانی کند. لطفا خواهرم را نجات دهید .”
ادامه مطلب ...
مبلغ اسلامی بود . در یکی از مراکز اسلامی لندن.
ادامه مطلب ...
روزی سقراط ، حکیم معروف یونانی، مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثراست. علت ناراحتیش را پرسید ،پاسخ داد:”در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم.سلام کردم ولی...
ادامه مطلب ...
دلبرا در دل سنگ تو وفا نیست چرا ؟ / کافران را دل نرم است و تو را نیست چرا ؟